چـقـد دلـم تـنـگ شـده واسـه دیـدنِ اونـیکه اول صـبـح بـه زور از خـواب بـلـنـد مـیـشـه
هَـپـل و ژولـیـده،
بـا لـبـاسـایِ بـه هـر طـرف کـِش اومـده..
بـا چـشـمـای نـیـمـه بـاز و نـیـمـه بـسـتـه..
بـا پـاهـایِ بـرهـنـه رویِ سـرامـیـک..
کـه داره مـیـگـرده دنـبـال دسـتـشـویـی و زیـر لـب غـُر مـیـزنـه...
کـه اون لــحــظــه
بـغـل کـردنـی تـریـن مـوجـود دنـیـاس...
حـتـی مـیـشـه بـراش مُـــــرد!
لایـــــک=مـیـگـویـنـد از تـو نـنـویـسـم! در خونِ مـن گـِردهَـمـایـیِ لـبـخـنـدِ تـو بـرپـاسـت... و ایـن را چـه کـسی مـیدانـد ؟
من درختت میمونم …
تو تبر هم که بشی و بخوای منو قطع کنی ، آخرش یا دستمال میشم واسه اشک چشمات
یا قلم و کاغذ میشم واسه دلتنگیات
دستانت رو دور گردنم حلقه کن
این دوست داشتنی ترین شالگردن شب های سرد من است ؛ باور کن
کاش بعضی ها بدونن “مخاطب خاص” شدنشون نتیجه احساسات “خاص” طرف مقابلشونه نه ویژگی های فردیشون !